غمها اگرچه وصله شده بر تنم، غزل
امّا هنوز با دمِ تو روشنم غزل
مادر به جای "شیر" به من "شعر" داده است
سنجاق کرده است به پیراهنم، غزل..!
از لحظهای که حرف زدن را بلد شدم
گاهی رفیق و گاه شدی دشمنم، غزل
سی سال میشود که تو را عقد کردهام
خوشبختِ عالمم به کنار "زنم غزل"..!
روزی هزار وعده تو را سیر میخورم
امّا همیشه در عطشِ خوردنم، غزل
ناف مرا به نیّت حافظ بریدهاند
وقت نماز عشق، صدا میزنم غزل..!
من با غزل بزرگ شدم، باورم کنید
یعنی غزل "من" است، ولی نه..! منم غزل. . .
امید صبّاغ نو
برچسب : نویسنده : bagherisaeed بازدید : 33